صفحات: << 1 ... 7 8 9 10 11 ...12 ...13 14 15 ...16 ...17 18 >>
19ام دی 1400¶ پر از دردم نمی خندم بگو با دل چه باید کرد؟
که من خُشکم تو بارانی بگو با گل چه باید کرد؟
¶ کمی امروز و فردا کن کمی نم نم بیا شاید
بفهمم سرنوشتم را که تا ساحل چه باید کرد؟
¶ تو خورشیدی و در طوفان به امّید تو می جنگم
ولی مهرت اگر بر من نشد مایل چه باید کرد؟
¶ تمامِ عمرمان سرگرم جمع و ضرب و تفریقیم
کسی اما نمی داند که با حاصل چه باید کرد؟
¶ به پای عشق او هر دم خودم را تن به تن کشتم
بگو یا قاضی الحاجات با قاتل چه باید کرد؟
¶ ببین مقتول این قصه به من یکریز میخندد
و من با خود گلاویزم که با این دل چه باید کرد؟
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
رو دوستت دارم رمز گذاشته بودیم، مثلا جلوی جمع وقتی نمیشد بگه دوسم داره، میگفت هوا چقدر گرمه… از این دیوونه بازیایی که هر کی به یه شکل تو رابطهاش با کسی که دوسش داره، داره … شاید وقتی باهم توی دانشگاه بودیم روزی صد بار گرمش میشد! حتی خوب یادمه یه بار که برف میومدو باهاش قهر بودمو با فاصله از هم راه میرفتیم، وسطه خیابون داد زد گفت: ای خدا خودت شاهدی میبینی که چقدر گرمه… کسایی که دور و برمون بودن با یه نگاه متعجب چند ثانیهای نگامون کردن و بعدم رفتن… فقط من بودم که بهش گفتم منم گرمم هست… منظورمو فهمید و وسطِ زمستون از سر عشق گرم شدیم… چند وقت بعد، به هر دلیلی که بود چند وقتی دور افتادیم… انگار چشم خوردیم… انگار جدامون کردن… روز تولدم نمیدونم بچهها آورده بودنش یا خودش اومده بود، اما تا اومدم شمعو فوت کنمو آرزو کنم، یهو با یقهی لباسش بازی کرد و گفت نمیدونم چرا انقدر هوا گرمه…!!! از حرفش فهمیدم بهمن ماه که گرمش باشه یعنی هنوزم امیدی هست هنوزم عشقی هست…!
#شهرزاد_پاییزی
همهیِ ما باید کسی را داشته باشیم
که وقتی یک روز،
روزِ ما نبود ؛
بنشینیم رو به رویش و غرغرکنان
از سیر تا پیازِ تمامِ بد بیاری هایمان را برایش
تعریف کنیم،
و او هم لبخند به لب گوش کند
و پایانِ هر جملهمان بگوید:
حق داشتی پس اینقد عصبی بشی،
حالا ولش کن مهم نیست،
فدایِ سرت"
میدانید آدم هرچقدر هم قوی باشد
باید کسی را داشته باشد
که حالِ بدش را بفهمد،
که نگذارد
به حالِ خودش بماند؛
کسی که حالمان را به حالش گره زده باشد…
#سحر_رستگار