صفحات: 1 ... 8 9 10 11 ...12 ... 14 ...16 ...17 18 19

16ام بهمن 1400

خبر خوب!

54 کلمات   موضوعات: دلبرانه‍

خبرخوب این که روزۍکسےمیاید

 در میان روزهاۍ خاکسترۍ تان

دست هایتان را خواهد گرفت؛

 گرم‌تر ، صمیمے تر ،

کسے که شبیه به آفتابِ بعدازیک روزبرفے زمستان ،به‌تن‌روزهای سردتان میچسبد!

کسے میاید ازجنس مهربانی ،که مرهمِ تمامِ زخم هایتان مےشود

و تمام ترس وکابوس‌هایتان‌رادر آغوش آرامش حل خواهد کرد،

کسے خواهد آمد براۍساختن‌دوباره‌ۍشما …

دُرُست مثلِ‌یک‌معجزه‌ازسوۍ خدا ! 

 

توسط فاطمه بانو   , در 09:59:00 ب.ظ نظرات
8ام بهمن 1400

هر که از روی ارادت پا نهد در راه عشق

116 کلمات   موضوعات: شعر

روز عمرم چند، یارب! چون شب غم بگذرد؟
عمر من کم باد، تا روز چنین کم بگذرد
دولت وصلت گذشت و محنت هجران رسید
آن گذشت، امید می دارم که این هم بگذرد
نگذرد، گر سالها باشم براهش منتظر
ور دمی غایب شوم، آید همان دم بگذرد
چون ز درد هجر گریان بر سر راهش روم
گریه من بیند و خندان و خرم بگذرد
مرهمی نه بر دل افگار من، بهر خدا
پیش ازان روزی که کار دل ز مرهم بگذرد
هر که از روی ارادت پا نهد در راه عشق
عالمی پیش آیدش کز هر دو عالم بگذرد
تا کنون عمر هلالی در غم رویت گذشت
عمر باقی مانده، یارب! هم درین غم بگذرد
#هلالی_جغتایی

کلیدواژه ها: جغتایی, شعر, عاشقانه, هلالی
توسط فاطمه بانو   , در 07:19:00 ب.ظ نظرات
19ام دی 1400

با دل چه باید کرد؟

121 کلمات   موضوعات: شعر

¶ پر از دردم نمی خندم بگو با دل چه باید کرد؟

که من خُشکم تو بارانی بگو با گل چه باید کرد؟
¶ کمی امروز و فردا کن کمی نم نم بیا شاید

بفهمم سرنوشتم را که تا ساحل چه باید کرد؟
¶ تو خورشیدی و در طوفان به امّید تو می جنگم

ولی مهرت اگر بر من نشد مایل چه باید کرد؟
¶ تمامِ عمرمان سرگرم جمع و ضرب و تفریقیم

کسی اما نمی داند که با حاصل چه باید کرد؟
¶ به پای عشق او هر دم خودم را تن به تن کشتم

بگو یا قاضی الحاجات با قاتل چه باید کرد؟
¶ ببین مقتول این قصه به من یکریز می‌خندد

و من با خود گلاویزم که با این دل چه باید کرد؟
#محمد_فرخ_طلب_فومنی

کلیدواژه ها: دل, شاعر, شعر, فومنی
توسط فاطمه بانو   , در 11:07:00 ق.ظ نظرات
22ام آذر 1400

هنوزم عشقی هست...!

178 کلمات   موضوعات: دلبرانه‍, داستان کوتاه

رو دوستت دارم رمز گذاشته بودیم، مثلا جلوی جمع وقتی نمیشد بگه دوسم داره، میگفت هوا چقدر گرمه… از این دیوونه بازیایی که هر کی به یه شکل تو رابطه‌اش با کسی که دوسش داره، داره … شاید وقتی باهم توی دانشگاه بودیم روزی صد بار گرمش میشد! حتی خوب یادمه یه بار که برف میومدو باهاش قهر بودمو با فاصله از هم راه میرفتیم، وسطه خیابون داد زد گفت: ای خدا خودت شاهدی میبینی که چقدر گرمه… کسایی که دور و برمون بودن با یه نگاه متعجب چند ثانیه‌ای نگامون کردن‌ و بعدم رفتن… فقط من بودم که بهش گفتم منم گرمم هست… منظورمو فهمید و وسطِ زمستون از سر عشق گرم شدیم… چند وقت بعد، به هر دلیلی که بود چند وقتی دور افتادیم… انگار چشم خوردیم… انگار جدامون کردن… روز تولدم نمیدونم بچه‌ها آورده بودنش یا خودش اومده بود، اما تا اومدم شمعو فوت کنمو آرزو کنم، یهو با یقه‌ی لباسش بازی کرد و گفت نمیدونم چرا انقدر هوا گرمه…!!! از حرفش فهمیدم بهمن ماه که گرمش باشه یعنی هنوزم امیدی هست  هنوزم عشقی هست…!

#شهرزاد_پاییزی 

??

توسط فاطمه بانو   , در 10:11:00 ق.ظ نظرات
20ام آذر 1400

وابستگی چشم‌ها

13 کلمات   موضوعات: دلبرانه‍

ازمامان بزرگم پرسیدم:

+ عشق را چگونه‌ دریافتے؟

گفت:چیزۍنیست جزوابستگےِ

چشم‌هایمان‌، به‌دیدن‌ ڪسے … 

کلیدواژه ها: دلبرانه, عشق, چت, چشم‌ها
توسط فاطمه بانو   , در 12:02:00 ب.ظ نظرات

1 ... 8 9 10 11 ...12 ... 14 ...16 ...17 18 19