صفحات: 1 ... 4 5 6 ...7 ... 9 ...11 ...12 13 14 ... 19

1ام فروردین 1402

عموی نداشته 

از وقتی چشم باز کردم، دو عموی مادرم را جای عموی نداشته خود دیدم. 

همیشه حسرت می‌خوردم که چرا پدرم برادر ندارد. 
یادم است که زمانی که تازه به تکلیف رسیده بودم وقتی عموهای مادرم را می‌دیدم خجالت می‌کشیدم بروم طرفشان بخصوص که اهل شوخی کردن با من بودند . چون فکر می‌کردم نامحرم هستن، حس خجالت و حیا مانعم می‌شد. مادرم مرا به جلو هل میداد و می‌گفت:« اشکال نداره. عمو مامانم حکم عموی خودتو داره و محرمه»

 

شاید در سال دو سه بار آنها را بیشتر نمی‌دیدم. آن هم در عید دیدنی های نوروز. 

امروز یکی از همون عموها پر کشید و رفت.
 موقع خاکسپاری همه اشک می‌ریختند. عمو حسین مامان خودش همیشه در تمام خاک‌سپاری ها و تشیع جنازه ها حضور داشت و برای میت، زیارت عاشورا می‌خواند اما امروز کسی نبود تا برایش بخواند. توی ذهنم آمد که چقدر غریب به خاک سپرده شد. بخصوص که این دو سه ماه آخر در بیمارستان بستری شده بود و فرزندانش کم به دیدنش می‌آمدند. 
خیلی سخت است که روز اول عید را از بهشت زهرا شروع کنی . اما امروز هر کس را دیدم می‌گفت « خدا رحمتش کنه تا زنده بود روز اول همه رو تو خونه‌ش جمع می‌کرد. حالا روز خاکسپاریش هم افتاد اول عید تا همه جمع بشن دور هم. »
خدابیامرزتش. 

توسط فاطمه بانو   , در 06:01:00 ب.ظ 1 نظر »
29ام اسفند 1401

سال نو مبارک

53 کلمات   موضوعات: بدون موضوع

🌱
به تقویم ها اعتمادی نیست.

اگر تحولی در دل و زندگیتان روی داد ، مبارک است.

راز نو شدن را باید دانست،

و گرنه بهار یک فصل تکراریست.

گذشت عمر تبریک ندارد …

صافی دلها و نو شدن ها تبریک دارد …

امیدوارم رحمت بی دریغ پروردگار همواره بر لحظه های زندگیتان جاری باشد.
#سال_نو_مبارک #عکس_تولیدی

توسط فاطمه بانو   , در 11:49:00 ق.ظ نظرات
28ام اسفند 1401

خاطره کودکی 

253 کلمات   موضوعات: به قلم فاطمه‌بانو , خاطرات

دیشب توی ویژه برنامه نوروزی شبکه ۲، وقتی مجری از مهمون برنامه دعوت کرد ، با شنیدن اسمش ، من پرت شدم به خاطرات کودکیم. 

مهمون برنامه خاله نرگس ( یا همون آزاده آل ایوب ) بود. تازه دیشب اسم اصلی شو یاد گرفتم. وگرنه همیشه توی ذهنم همون خاله نرگس بوده و هست. 

چقدر عوض شده بود. اون زمان ها که برنامه رنگین کمان اجرا می‌کرد کلی از بچه ها دوسش داشتن. من خودم همیشه دوست داشتم که برم تلویزیون تا از نزدیک ببینمش . اما خب این اتفاق هرگز نیفتاد ! 

دیشب وقتی مجری پرسید « شما چند سال سابقه مجری گری دارید ؟» و خاله نرگس گفت « ۲۰ سال »  انگار تازه فهمیدم که بزرگ شدم. از دوران کودکی م کلی فاصله گرفتم. بخصوص که تازه دو روز از خاموش کردن شمع ۲۲ سالگی‌م میگذره. 

گاهی به دغدغه های اون زمانم میخندم . اما بازم دوست دارم برگردم به اون روزها. اون روزهایی هنوز مامان بزرگ بود و کنارمون نفس می‌کشید. اون روزهایی که کل هفته به انتظار مینشستم تا جمعه بشه و من برنامه عموهای  فیتیله‌ای رو ببینم. انگار دغدغه های اون زمانم مثل سنم همون قدر کوچیک بودن . 

واقعاً چه دنیایی داشتم و حالا چه دنیایی دارم. 
پ.ن : از عروسک هایی که توی رنگین کمان بوده، بیشتر از همه چرا و چیه دوست داشتم. حتی یادمه مادرم برای من یک نوار کاست از ترانه های چرا و چیه رو خریده بود. واقعاً یادش بخیر. نتونستم عکس با کیفیت ازشون پیدا کنم . 
پ.ن: دوتا از اون ترانه‌ها هم هنوز یادمه « عروسک خوشگل من » و ترانه « آهویی دارم خوشگله…»

توسط فاطمه بانو   , در 05:33:00 ب.ظ 2 نظر »
23ام اسفند 1401

غزل 46 حافظ

248 کلمات   موضوعات: شعر

غزل  

 

 

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلال است ولیکن

بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است

چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

در مجلس ما عطر میامیز که ما را

هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است

از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر

زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

همواره مرا کوی خرابات مقام است

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است

وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز

وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است

با محتسبم عیب مگویید که او نیز

پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

کایام گل و یاسمن و عید صیام است

 

*حافظ   

 

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

بخت و اقبال با تو یار بوده و قطعاً به مراد دلت خواهی رسید. ولی مراقب باش که با چشم باز به مسیرت ادامه دهی تا این شادکامی تو همیشگی باشد. در وقت بهار مژده‌ای به تو خواهد رسید که شایسته دریافت آن هستی چون نزد خداوند از مقام بالایی برخورداری.

توسط فاطمه بانو   , در 10:08:00 ب.ظ 1 نظر »
21ام اسفند 1401

کوله پشتی ۱۴۰۱

422 کلمات   موضوعات: به قلم فاطمه‌بانو , روزنوشت

✍🏻 فاطمه بانو
بحث ، بحث ِ داغ بستن کوله پشتی سال ِ هزار و چهارصد و یک ِ. به همین زودی یک‌سال از عمرم گذشت. جالبه که ۵ روز دیگه تولد منه و من دقیق نمی‌دونم یک‌سال بزرگ‌تر می‌شم یا یکسال از سالهای زندگیم کم میشه؟ 
یادمه لحظه سال تحویل هزار و چهارصد و یک از خدا خواسته بودم ، آغاز قرن برای من سال پر از خاطره‌ای بشه و خداروشکر تا الانش بخیر گذشته. 

اتفاقات زیادی افتاد. پستی و بلندی زیادی داشتم. شبایی بوده که خسته بودم و میخواستم قید این زندگی بزنم. اما به خودم تلنگر می‌زدم که « این نیز بگذرد» 

تو اوج سختی، حضور خدا برام پر رنگتر بوده. خداروشکر که اون روزها گذشت. 

حالا نوبت این که کوله‌ی سال چهارصد و یکمُ باز کنم. اسباب و وسایلش خوب نگاه می‌کنم. از بین‌شون دفتر خاطراتم برمی‌دارم. با دیدن روزهای خوبی که داخلش ثبت کردم لبخندی می‌زنم. روز های خوبم ُ ثبت کردم تا بدونم تلخی ها زودگذر ِ . 

خاطره مشهد و اینکه که بعد چهار پنج سال طلبیده شدیم که بریم و اون چهار روز مشهد جزء شیرین ترین روزهای سالم بود. 

پشت سر گذاشتن امتحانات ، رفتن کلاس طراحی ، قبولی دانشگاه و چند خاطره ریز و درشت دیگه که باعث رشد من شدن. 

پس چیزایی که با خودم برمی‌دارم :

یک قلم و دفتر برای ثبت روزهای خوبی که در انتظارمه و نوشتن ایده‌های جدید برای داستانم. برای یک نویسنده این مورد جزو حیاتی‌ترین چیزهاست . 

تجربیاتی که کسب کردم و به ذهنم میسپارم تا برای سال جدید ازشون استفاده کنم و آدمایی که سر راهم قرار گرفتند و باعث رشدم شدند هم همین طور. تا تو سال جدید هم باز از تجربیات شون استفاده کنم. 

برای روحم کتابچه گزیده اشعاری که جمع کردم ُ برمی‌دارم، به همراه کلام خدا (قرآن). دلم میخواد تو سال جدید اُنس بیشتری با قرآن داشته باشم. 

اگر می‌شد از داخل کوله‌م ، موبایل حذف می‌کردم تا لذت سفرم بیشتر بشه. 

تا از عمری که کوتاهه نهایت استفاده رو ببرم . 

و در آخر مهمترین چیزی که باعث حال خوبم میشه رو برمی‌دارم و اون هم بی‌تفاوتی نسبت به عامل های بد این دنیاست. بی‌تفاوتی کمک بزرگی به من کرد تا تونستم از تلخی ها گذر کنم. نعمت بزرگیه که نیازمند تلاش بیشترِ. چون گاهی از دستت در میره و می‌بینی واسه چیزای بی ارزش نشستی یک گوشه و داری گریه می‌کنی. 

این جمله همیشه ملکه ذهنه منه « این دنیا ارزش هیچ چیزی ُ نداره. جز این که باید کوله بار سفر آخرت پر کنی و بری »

 

پ.ن: ببخشید به دور از زبان معیار بود. 🙂

پ.ن۱: ادامه شعر رو اینجا بخونید

http://khamkhaneh.blogfa.com/post/473

#درددل‌طوری #کوله_پشتی 

توسط فاطمه بانو   , در 11:47:00 ب.ظ 1 نظر »

1 ... 4 5 6 ...7 ... 9 ...11 ...12 13 14 ... 19