«نیمه شعبان | غزل 46 حافظ» |
✍🏻 فاطمه بانو
بحث ، بحث ِ داغ بستن کوله پشتی سال ِ هزار و چهارصد و یک ِ. به همین زودی یکسال از عمرم گذشت. جالبه که ۵ روز دیگه تولد منه و من دقیق نمیدونم یکسال بزرگتر میشم یا یکسال از سالهای زندگیم کم میشه؟
یادمه لحظه سال تحویل هزار و چهارصد و یک از خدا خواسته بودم ، آغاز قرن برای من سال پر از خاطرهای بشه و خداروشکر تا الانش بخیر گذشته.
اتفاقات زیادی افتاد. پستی و بلندی زیادی داشتم. شبایی بوده که خسته بودم و میخواستم قید این زندگی بزنم. اما به خودم تلنگر میزدم که « این نیز بگذرد»
تو اوج سختی، حضور خدا برام پر رنگتر بوده. خداروشکر که اون روزها گذشت.
حالا نوبت این که کولهی سال چهارصد و یکمُ باز کنم. اسباب و وسایلش خوب نگاه میکنم. از بینشون دفتر خاطراتم برمیدارم. با دیدن روزهای خوبی که داخلش ثبت کردم لبخندی میزنم. روز های خوبم ُ ثبت کردم تا بدونم تلخی ها زودگذر ِ .
خاطره مشهد و اینکه که بعد چهار پنج سال طلبیده شدیم که بریم و اون چهار روز مشهد جزء شیرین ترین روزهای سالم بود.
پشت سر گذاشتن امتحانات ، رفتن کلاس طراحی ، قبولی دانشگاه و چند خاطره ریز و درشت دیگه که باعث رشد من شدن.
پس چیزایی که با خودم برمیدارم :
یک قلم و دفتر برای ثبت روزهای خوبی که در انتظارمه و نوشتن ایدههای جدید برای داستانم. برای یک نویسنده این مورد جزو حیاتیترین چیزهاست .
تجربیاتی که کسب کردم و به ذهنم میسپارم تا برای سال جدید ازشون استفاده کنم و آدمایی که سر راهم قرار گرفتند و باعث رشدم شدند هم همین طور. تا تو سال جدید هم باز از تجربیات شون استفاده کنم.
برای روحم کتابچه گزیده اشعاری که جمع کردم ُ برمیدارم، به همراه کلام خدا (قرآن). دلم میخواد تو سال جدید اُنس بیشتری با قرآن داشته باشم.
اگر میشد از داخل کولهم ، موبایل حذف میکردم تا لذت سفرم بیشتر بشه.
تا از عمری که کوتاهه نهایت استفاده رو ببرم .
و در آخر مهمترین چیزی که باعث حال خوبم میشه رو برمیدارم و اون هم بیتفاوتی نسبت به عامل های بد این دنیاست. بیتفاوتی کمک بزرگی به من کرد تا تونستم از تلخی ها گذر کنم. نعمت بزرگیه که نیازمند تلاش بیشترِ. چون گاهی از دستت در میره و میبینی واسه چیزای بی ارزش نشستی یک گوشه و داری گریه میکنی.
این جمله همیشه ملکه ذهنه منه « این دنیا ارزش هیچ چیزی ُ نداره. جز این که باید کوله بار سفر آخرت پر کنی و بری »
پ.ن: ببخشید به دور از زبان معیار بود. 🙂
پ.ن۱: ادامه شعر رو اینجا بخونید
http://khamkhaneh.blogfa.com/post/473
#درددلطوری #کوله_پشتی
بعضی وقتا ادم نمیتونه اون چیزی که تو کولش بوده و برداره…
یعنی غیرممکنه… باید باهاش کنار بیاد…
سخته اما ادمو قوی میکنه
فرم در حال بارگذاری ...