«کوله پشتی ۱۴۰۱خاطره کودکی »
23ام اسفند 1401

غزل 46 حافظ

248 کلمات   موضوعات: شعر

غزل  

 

 

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلال است ولیکن

بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است

چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

در مجلس ما عطر میامیز که ما را

هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است

از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر

زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

همواره مرا کوی خرابات مقام است

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است

وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز

وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است

با محتسبم عیب مگویید که او نیز

پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

کایام گل و یاسمن و عید صیام است

 

*حافظ   

 

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

بخت و اقبال با تو یار بوده و قطعاً به مراد دلت خواهی رسید. ولی مراقب باش که با چشم باز به مسیرت ادامه دهی تا این شادکامی تو همیشگی باشد. در وقت بهار مژده‌ای به تو خواهد رسید که شایسته دریافت آن هستی چون نزد خداوند از مقام بالایی برخورداری.

توسط فاطمه بانو   , در 10:08:00 ب.ظ
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ [عضو] 
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ
5 stars

روزانه چند بیت میخونم.
اما شعر های حضرت علی اکبر

1401/12/24 @ 20:58


فرم در حال بارگذاری ...