موضوع: "معرفی کتاب "

صفحات: 1 3

3ام مهر 1404

روزهای بی‌آینه

205 کلمات   موضوعات: شهدا, معرفی کتاب

به مناسبت هفته دفاع مقدس تصمیم گرفتم کتاب روزهای ‌بی‌آینه را بخوانم. اولش فکر نمی‌کردم این‌قدر محو کتاب بشوم. شب اول چهار فصل را یک نفس خواندم و سه روز بیشتر نتوانستم تحمل کنم و خیلی زود تمامش کردم.

کتاب از زبان همسر آزاده‌ی شهید حسین لشگری است و به طور مستند نوشته شده. حکایت می‌کند از 18 سال صبر؛ 18 سال انتظار و چشم‌به‌راهی. مردی که وقتی رفت، همسرش 18 ساله بود و فرزندش چند ماهه. اولین اسیر از ایران و آخرین اسیری که بعد از 6410 روز اسارت، با افتخار به خاک ایران برگشت. بزرگ مردی که رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله‌خامنه‌ای او را «سیدالاسرا» نامیده.

تحمل این دوری با تمام مشکلات و سختی‌ها و رنج‌ها برای هردو نفر آسان نبوده و بالاخص که، هردو شخصیت‌هایشان، به گونه‌ای متفاوت شکل گرفته. به‌طوری‌که وقتی بعد سال‌ها روبه‌روی هم قرار می‌گیرن، سعی می‌کنند در کنار تمام تفاوت‌ها باهم زندگی تازه‌ای را آغاز کنند. 

کتاب کم‌حجمی است و زبان نوشته، روان و ساده. و از نظر من این کتاب یکی از متفاوت‌ترین کتاب‌هایی بود که از زندگینامه شهدا و ایثارگران نوشته شده. 

پ.ن: کتاب 6410 روز اسارت، کتاب دیگری است که از خاطرات و دست نوشته‌های خود شهید گردآوری شده و به چاپ رسیده است. 

 ✍🏻 فاطمه غفاری وفایی

‌_____._____._____._____._____ 

‌#یک_قاچ_کتاب🍉

توسط فاطمه بانو   , در 02:14:00 ب.ظ نظرات
6ام شهریور 1404

درگاه این خانه بوسیدنی است

‌ تعریف کتاب را چندسال قبل شنیده بودم. روزی که مصاحبه‌ی مادر شهید و لبخند زیبایی که حین صحبت از عزیزانش به صورت داشت را دیدم، کتاب به فهرست خواندنی‌هایم اضافه شد. درست است که کتاب صوتی، هیچ وقت جای کتاب کاغذی را نمی‌گیرد اما این‌بار خوشحالم که این کتاب را با صدای گرم خانم اعظم کیانی شنیدم.  ‌

این کتاب با روایت‌گری خانم فروغ مُنهی، مادر شهیدان داوود _ رسول_ علی‌رضا خالقی‌پور به رشته تحریر درآمده. شیرزنی توصیف‌نشدنی که در صفحات این کتاب، فقط گوشه‌هایی از صبر زینب‌گونه‌اش به تصویر کشیده شده است. 

‌ کتاب روان و شیوا با جملات تاثیرگذار و احساسی. خیلی از قسمت‌های کتاب، از اندوهی که این مادر در دل داشته، از اضطراب و استرس‌هایی که برای جگرگوشه‌هایش تحمل کرده، از غم و تنهایی که به دوش کشیده، بغض کردم و اشک ریختم و غبطه خوردم به این شخصیت صبور و شجاع.  ‌ کتاب پانزده فصل داشت و شاید در یک روز می‌توانستم آن را تمام کنم. اما ترجیح دادم جرعه‌جرعه بخوانم.

همه‌ی کتاب برایم زیبا و خواندنی بود بیشتر آن قسمت که در مزار شهید رسول خالقی پور، از پسرشان می‌خواهند که بتوانند همیشه لبخند بر لب داشته باشند و بتوانند غم‌ها را در دل نگه دارند تا دشمن شاد نشوند. 

‌ وجود همچین مادرانی باعث سربلندی زنان و الگویی برای آیندگان است. چراکه با صبر و ایثار این افراد بوده که شیرمردانی بزرگ شده‌اند و پا به میدان گذاشته‌اند تا این آب و خاک حفظ شود و تا ابد ایران حسین پیروز بماند. ‌

 

توسط فاطمه بانو   , در 08:27:00 ب.ظ نظرات
22ام تیر 1404

تقدیم به او که دوستش دارم

404 کلمات   موضوعات: به قلم فاطمه‌بانو , معرفی کتاب

نمی‌دانستم دقیق چه زمانی این کتاب صوتی را جزو نشان شده‌های طاقچه‌ام گذاشته بودم اما دچ هفته پیش بود که دوباره به چشمم آمد. ابتدا عنوانش جذبم کرد.یادم هست که شب‌های تابستان دوره نوجوانی، هندزفری‌هایم را به گوش می‌زدم و در دل تاریکی، گوش می‌سپردم به شنیدن نمایشنامه‌ها و کتابهای صوتی رادیو نمایش. 

بعد مدتها دوباره با شنیدن این کتاب خاطراتم تازه شد.داستان با این که از زاویه‌ی دید یک پیرمرد در محله قدیمی تهران می‌گذشت اما نویسنده توانسته بود فضا سازی خوبی انجام بدهد. طوری جملات کنار هم چیده بود که می‌توانستی پیرمرد و فضای عتیقه فروشی و زمرّد را تصور کنی.

پیرمردی تنها که آرزوی نویسنده شدن داشته و حالا در این سن برای هر عابر و مشتری که وارد مغازه می‌شود داستانی در ذهن می‌سازد. و معتقد است داستانی که می‌نویسد باید تقدیم شود به او که دوستش می‌دارد!

برای من که دلنشین بود. امیدوارم شما هم اگر گوش کردید لذت ببرید.


📚 تقدیم به او که دوستش می‌دارم | سمانه گلک



  #یک_قاچ_کتاب🍉

روز برای من که همیشه دنبال بهانه هستم تا برای خودم داستان‌سازی کنم، با سر زدن خورشید شروع نمی‌شود؛ بلکه دقیقا از جایی شروع می‌شود که یک داستان تازه پیدا کنم.

تکرار این که هر روز آفتاب طلوع کند و من چشم بچرخانم در خانه‌ای که جز خودم کسی در آن نیست و آماده شوم و به مغازه بیایم، اتفاق تازه‌ای نیست. روز، با اتفاق تازه شروع می‌شود. مثلا برای من با آمدن یک مشتری به مغازه‌ام، حتی اگر فروشی نداشته باشم.

چشمم به در مغازه بود تا روزم را با آمدن مشتری شروع کنم ولی فقط عابرینی را که از جلوی مغازه‌ام رد می‌شدند را می‌دیدم. گفتم اگر پنج دقیقه دیگر کسی نیامد بروم صندلی لهستانی‌ام را بردارم و به تماشای عابرین بنشینم، شاید این وسط با دیدن کسی، داستانی در ذهنم شکل گرفت و روز آغاز شد.

در کش و قوس رفتن و نرفتن به بیرون مغازه بودم که بهانه‌ی شروع روزم جور شد. زوجی وارد مغازه‌ام شدند. خوش ‌پوش و مرتب. به آن‌ها نمی‌آمد تازه عروس و داماد باشند. اما بهشان هم نمی‌آمد سن و سالی داشته باشد. خزهای دور پالتوی خانم طوری بود که انگار همین چند دقیقه پیش از یک مهمانی اعیانی بیرون آمده یا در مسیر رفتن به یک مهمانی اعیانی است. مرد هم کت و شلوار پوشیده بود و یک پالتوی مشکی هم به تن داشت. هر دو آنقدر خوش ‌پوش بودند که می‌توانستم داستان را با یک مهمانی در ذهنم بسازم.

توسط فاطمه بانو   , در 03:16:00 ب.ظ نظرات
7ام تیر 1404

کتاب « تاوان عاشقی »

161 کلمات   موضوعات: به قلم فاطمه‌بانو , معرفی کتاب

« تاوان عاشقی»
این روزهای جنگ و قطع و وصلی اینترنت، فرصت مناسبی بود تا یک کتاب جدید را شروع کنم. انتخابم خواندن یک رمان بود. از دوستانم پرس‌وجو کردم این کتاب را پیشنهاد دادند « تاوان عاشقی».

هم مناسب احوال روزهای پر التهابمان بود و هم اسمش جذاب.

ابتدا قرار بر این شد که با دوستان همخوانی کنیم. صفحات همخوانی تنظیم شد.

می‌شد کتاب را در یک جرعه سر کشید و یک روزه تمام کرد. اما برای اینکه مزه مزه‌اش کنم،خواندن کتاب را چند روز کش دادم. 

هرچه جلوتر رفتم، موضوع داستان برایم جذاب‌تر شد و پرکشش‌تر. زمانی هم که فهمیدم با یک داستان واقعی روبرو هستم، مشتاق شدم که زودتر از انتهای قصه با خبر شوم. 

داستان از قرار زندگی آلا از غزه و خلیلِ تازه مسلمان اهل کشور شیلی است که در جنگ هشت روزه غزه و اسرائیل باهم آشنا می‌شوند.

داستان رنگ و بوی مردم فلسطین را دارد و با بیانی شیوا و روان به نگارش درآمده است.

#یک_قاچ_کتاب 

توسط فاطمه بانو   , در 10:05:00 ق.ظ نظرات
23ام آذر 1403

زمانی برای انقراض خاندان فخر ملکی 

89 کلمات   موضوعات: معرفی کتاب

زمانی که نام کتاب را شنیدم، گوشه های ذهنم نگهش داشتم تا زمانی که فرصتش پیش آمد بخوانم.

« زمانی برای انقراض خاندان فخر ملکی » اسم کتابی است که سحر نیک شریف در قالب 14 داستان کوتاه آن را نوشته. داستان هایی که نمیشود گفت همه‌شان بانمک هستن اما خب بعضاً لبخند را بر گوشه‌ی لب می‌آورد.

در کل برای تلطف روحیه و خستگی در کردن پس از یک روز شلوغ خوب است. 
این داستان ها را پسندیدم: 

_پذیرایی در خوابگاه 

_ دو تا و نصفی تفنگدار 

_ من شاگرد اولم 
#یک_قاچ_کتاب #معرفی_کتاب

توسط فاطمه بانو   , در 07:58:00 ب.ظ نظرات

1 3