«روزه اولی شب قدر »
7ام فروردین 1403

أجرنا من النار یا مجیر 

246 کلمات   موضوعات: خاطرات

« … سُبْحانَکَ یَا شَفِیقُ، تَعالَیْتَ یَا رَفِیقُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحانَکَ یَا أَنِیسُ، تَعالَیْتَ یَا مُؤْنِسُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ …»

دعای مجیر با صدای حاج سماواتی که پخش می‌شود می‌روم به گذشته، به دوران خوب کودکی‌ام. زمانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم و در طبقه دوم خانه پدریِ پدر زندگی می‌کردیم. و من صبح را با صدای «أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یَامُجِیرُ» از خواب بیدار می‌شدم. با این که 5 یا 6 ساله بودم، معمولاً سحرها را همراه مادر و پدرم بیدار می‌شدم و دیگر صبحانه نمی‌خوردم. می‌دانستم که سراغ مادر را باید از طبقه پایین گرفت. پله‌ها را آهسته پایین می‌رفتم کنار مادرم می‌نشستم. 

از آن روزها یاد دارم، خانم‌هایی که برای جلسه‌ قرآن می‌آمدند، دور تا دور خانه مادربزرگ می‌نشستند و جلوی همه‌شان یک مفاتیح قطور باز بود و یک خانم خوش صدا میخواند و «أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یَامُجِیرُ» ها را همگی باهم بلند می‌گفتند. آن زمان درکی از معنای این جمله نداشتم.فقط از خوش‌آهنگین بودن دعا لذت می‌بردم و به جماعت نگاه می‌کردم و گاهی زیر لب من هم می‌گفتم: «أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یَامُجِیرُ» 

بزرگتر که شدم و از آن خانه بلند شدیم باز هم روز 15 رمضان که جلسه قرآن منزل مادربزرگ می‌افتاد باز هم همان صدای آشنای دسته جمعی را می‌شنیدم که می‌گفتند: «أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یَامُجِیرُ» 

و حالا که سالها از آن روزها میگذرد باز هم دلم میخواهد برگردم به آن خانه قدیمی و جلسه قرآن و اَجِرناهایی که زیر لب زمزمه می‌کردم. 

پ.ن: خدایا ما رو ببخش!
✍🏻 فاطمه بانو

توسط فاطمه بانو   , در 03:52:00 ب.ظ


فرم در حال بارگذاری ...