«• بلد_های_دوست_داشتنی | میشه خسته نشی؟» |
محرمی نیست وگرنه که خبر بسیار است
رمق ناله کم و کوه و کمر بسیار است
ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید که اندوه بشر بسیار است
ساقههای مژهام از وزش آه نسوخت
شُکر در جنگل ما هیزمِ تر بسیار است
سفرهدار تواَم ای عشق ، بفرما بنشین
نان ِجو، زخم و نمک، خون ِجگر ، بسیار است
هر کجا مینگرم ، مجلس سهرابکشی است
آه از این خاک بر آن نعش پسر بسیار است
پشت لبخند من، آیا و چرایی نرسید
پشت دلتنگیام اما و اگر بسیار است
اشک آبادی چشم است بر آن شاکر باش
هرکجا جوی روانی است کپر بسیار است
سالها رفت و نشد موی تو را شانه کنم
چه کنم دوروبرت شانه به سر بسیار است
#حامد_عسکری
فرم در حال بارگذاری ...