«دختر تاریخ ساز ایران 
24ام خرداد 1404

ساعات سخت

293 کلمات   موضوعات: به قلم فاطمه‌بانو , روزنوشت

حال و هوای دیشب با امشب، زمین تا آسمان فرق داشت. دیشب خوشحال بودم از جشن غدیری که برگشته بودم. در ذهنم کلمات را بالا و پایین می‌کردم برای نوشتن یک متن غدیری. اما امشب ته دلم ترسی موج می‌زند.

هیچ وقت به ذهنم نمی‌رسید که صبح چشم باز کنم و با خبر شهادت چند سردار بزرگ سپاه روبرو بشوم و در زیر نویس شبکه‌ خبر از حمله اسرائیل بخوانم.

ما جوان‌های دهه هشتادی همیشه از تلویزیون شاهد روزهای جنگ بودیم. هیچ تصوری از حمله و پدافند و صدای مهیب انفجار کنار گوش‌مان نداشتیم. یعنی به مخیله‌مان نمی‌رسید! 

چرا؟ چون همیشه از نعمت امنیت بهره‌مند بودیم. خبر نداشتیم چه کسانی با جان‌شان ضامن این امنیت بودند و هستند. 

اما امروز همه چیز با تصورات ما جوان‌ها تغییر کرد. صدای ضدهوایی‌ها و انفجار را از نقطه‌ی دور و نزدیک شهرمان شنیدیم. شاهد شهادت چند غیر نظامی در خانه‌های مسکونی بودیم. سرداران بزرگی را از دست دادیم و امروز به سختی باور کردیم که دیگر بین ما نیستند.

ساعات سختی پشت سر گذاشتم. بخصوص بعد مغرب. سرنماز با شنیدن صدای انفجار و پدافندها یک لحظه ته دلم خالی شد. برای پدر و مادرم نگران شدم اما به نمازم ادامه دادم و شیطان را لعنت کردم. هنوز دلم قرص بود به داشتن نیروهای نظامی مقتدر، به بودن آقا. با خودم گفتم: الحمدلله کشورمان قدرت دارد که مقابل حملات اسرائیل را بگیرد.

و بعد فکر کردم به حال کودکان غزه. که هر روز و شاید هر ساعت، صدای انفجاری گوش‌شان را اذیت می‌کند و ترس به جانشان می‌اندازد. آنها چه می‌کنند جز اینکه صبر می‌کنند و انتظار می‌کشند. آنها از ته دل و با ایمان قطعی منتظر منتقم کرار هستند. پس ما هم باید منتظر باشیم و بخوانیم: « الهی عظم البلاء و برح الخفا…»
✍🏻 فاطمه غفاری وفایی

توسط فاطمه بانو   , در 06:29:00 ق.ظ


فرم در حال بارگذاری ...