«ماه رمضانشعر دلتنگی »
18ام اردیبهشت 1402

روایتی از زندگی 

مدت‌ها پیش به اصرار پیش از حد یکی از دوستانم ، برنامه اینستاگرام را نصب کردم . آن قدر از فضایش شنیده بودم که دلم خواست من هم در فضایش باشم و تجربه‌اش کنم.
اوایل همه چیز خوب بود و شوق و ذوق فراوانی داشتم. فقط دوستان نزدیکم را فالو کرده بودم و هر روز زمانی را پای دیدن پست هایشان و عکس‌هایشان می‌گذاشتم . 

بعد یک ماه برایم همه چیز عادی شد ‌به روال افتاد. تعجب می‌کردم از این که بعضی اطرافیانم چندین ساعت را در آن می‌چرخند. چون چیز چشم‌گیری نداشت . به غیر این که میفهمیدیم کی از کی طلاق گرفته یا فلانی عروسی کرده و عکس با نامزدش را گذاشته. یا خیلی چیزهای دیگه که خودتان میدانید ‌ 
کارم از دیدن پست‌های ساده شروع شد و رسید به دنبال کردن چند بلاگر که هر کدام در زمینه های مختلف تبلیغات می‌کردند. و این برایم تبدیل عادت شد که دنبالششان کنم . 
رفته رفته من هم به جلگه معتادین اینستاگرام پیوستم. محدوده فالوکننده ها را بیشتر کرده بودم و خود اینستاگرام هم بر اساس جستجو های من پیشنهادهای جذابی را به من معرفی می‌کرد که چشم نمیشد از آن برداشت. 
همین چرخش های‌ساده از این صفحه به آن صفحه 

کم‌کم احساس نارضایتی را در وجودم پدیدار کرد . مدام می‌گفتم « خوش بحال فلانی … ای کاش من هم … » 
دیدن بلاگر ها و حجاب استایل ها آب در دلم تکان میداد و دلم می‌خواست من هم مثل همان‌ها مدام از زندگیم عکس بگیرم و بگذارم داخل صفحه‌ام و لایک دریافت کنم. روزمرگی های ساده خودم را ندید می‌گرفتم و دلم میخواست مثل روزمرگی‌های همان بلاگر‌ها را تجربه کنم. 
وقتی به خودم آمدم که دیدم ساعت‌ها پای اینستاگرام نشسته‌ام و علاوه بر عمرم ، پول است که پای اینترنت می‌دهم. 

  و حتی همان دوستی که با کلی اصرار از من خواسته بود اینستاگرام بریزم ، دیگر کاری با من در آن برنامه نداشت . حال و احوالی هم اگر می‌کرد در واتساپ بود. 
تصمیم بر این گرفتم که برنامه را حذف کنم . اما نتوانستم و دوباره وسوسه به جانم افتاد و رفتم و نصبش کردم. این بار سعی در کنترل زمانم داشتم . 
زمان گذشت تا اینکه رسید به فیلترینگ اینستاگرام و کلا ارتباطم با اینستاگرام قطع شد. البته اوایل ناراحت بودم که نمی‌توانم با vpn وصل شوم اما به مرور فراموشم شد و الان با افتخار می‌توانم بگویم قریب ۸ ماه است که پاک از اینستاگرام هستم.

و خوشحالم که توانستم خودم را از بندش آزاد کنم . 

به قلم: فاطمه بانو 
#روایت_زن_مسلمان

توسط فاطمه بانو   , در 04:19:00 ق.ظ


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم