«عموی نداشته غزل ۳۰۶ حافظ»
6ام فروردین 1402

جایزه اولین روزه

245 کلمات   موضوعات: به قلم فاطمه‌بانو , خاطرات

اولین باری که روزه گرفتم ، مرداد ماه ۸۹ بود. درست در اوج گرما و روزهای بلند به تکلیف رسیده بودم. 

خیلی خوشحال بودم که دیگر من هم می‌توانم روزه بگیرم. و این را نشانه‌ی بزرگ شدن خودم می‌دانستم.  چون جثه کوچکی داشتم ، اطرافیان نگران بودند که نتوانم روزه بگیرم اما پدر و مادرم پشتم بودند و می‌گفتند روزه بگیر ان‌شاءالله خدا کمکت می‌کنه. 

خدا خیلی هوای منو داشت و کمک کرد که بتوانم بگیرم. درست است که لحظات افطار بی‌حال می‌شدم اما هر سحر پرانرژی‌تر از قبل بلند می‌شدم تا روزه بگیرم. 

حتی یادم است آن سال مامان جونم به سفر عمره رفته بودند و تاریخ برگشت‌شان به اواسط ماه مبارک رمضان افتاده بود.  ما برای روشن کردن چراغ خانه‌شان مجبور شدیم که به ورامین برویم. تا به آن روز آنقدر تشنه نشده بودم. بخاطر همین هم روزه را بجای آب‌جوش با آب خنک باز کردم تا عطشم را برطرف کنم.

بعد ماه رمضان برای تشویق من، پدربزرگم یک سیم‌کارت اعتباری جایزه داد و مامان جونم یک چادر نماز گلدار . جایزه مهم‌تر گوشی دار شدنم بود.  مادر من یک موبایل نارنجی دکمه دار داشت که خیلی ساده بود. فقط میتوانستی با آن زنگ بزنی و پیام بدهی. نه میشد با آن عکس گرفت نه بلوتوث کرد . یک بازی هم داشت که از آن سر در نمیاوردی . مدتها همین گوشیِ من بود و باعث کلی خاطره شد. هنوزم که هنوز این گوشی را نگه داشته‌ایم و دست خیلی‌ها چرخیده. خلاصه که موبایل پر خیر و برکتی بود .

توسط فاطمه بانو   , در 04:10:00 ب.ظ


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم